مراورید های دلم به پای تو ای دلارامم

مهمون می خوای دلارامم؟ امروز مامانی مهمونته

به نام خدا   سلام دلارامم. عزیز دلم الهی قربون اون قد بالات بره مادر. دوباره بعد از کلی غیبت اومدم. آخه تو نمی دونی مامانی چقدر سرش شلوغه. هم تو خونه هم سرکار. دو روز پیش هم که ماموریت بودم. بگذریم. امروز باز دلم هواتو کرده. اما ایندفعه من می خوام بیام پیشت. می خوام مهمونت باشم. مهمون می خوای؟ چشامو می بندم و میام پیشت .توی دنیای قشنگی که داری قدم می زارم. خدای من چقدر اینجا قشنگه. خیلی زیباست. این همون بهشتیه که ما ازش رونده شدیم؟ واقعا که چه زیانی کردیم ما.  تو چقدر قشنگی  چقدر صورتت نورانیه. بیخود نیست که دوست نداری بیای پیش مامان و بابا. حتما از اوضاع دنیای ما خبر داری. خبر داری که دنیایی که ما توش زندگی می کنیم...
20 فروردين 1391

به نام او که از مهربونیهاش و گذشتهاش شرمنده ام

سلام دلارامم. آرام دل مادر. امروز از اول صبحی اومدم پیشت آخه امروز خیلی کار دارم . باید تموم ‏کارام رو انجام بدم و برم ماموریت. فکر کنم حداقل تا یک هفته نتونم بیام پیشت و چون بهت قول داده ‏بودم زود بیام بهت سر بزنمٰ اومدم به قولم وفا کنم. یه مژده بهت بدم؟ رابطه من و پدرت خیلی خوب ‏شده خیلی. فکر کنم خدا خواست به سبب اون قهر طولانی دلهای ما رو بیشتر به هم نزدیک کنه. ‏شاید همین باعث شد ما بیشتر همدیگه رو بشناسیم و دوست داشته باشیم.‏ آرام دل مادر کاش می دونستی چه بابای مهربونی داری. اینو همه اطرافیانش می گن. مخصوصا با نی ‏نی ها. خیلی نی نی کوچولوها رو دوست داره. جونش براشون در می ره. حالا اگه یه نی نی داشته ‏باش...
20 فروردين 1391

رویای از دست رفته

به نام خدا سلام عزیزم می دونم که حالت خوبه. خیلی بهتر از حال من. خوش بحالت که تو این دنیا نیستی. همین که تو این دنیا نیستی باید خیلی شکر گذار باشی. تعجب میکنی که این حرفها رو می زنم؟ منی که قبلا چقدر استغاثه می کردم تا بیای تو این دنیا؟ منی که چقدر می خواستم قانعت کنم که بیای اینجا. ببینم از غیبت طولانی من تعجب نکردی؟ حتما از اینکه مدت زیادیه سراغت نیومدم دلگیری نه؟ خوب بزار برات بگم. شاید بعدش حق رو بهم بدی. حتما می دونی توی محرم خیلی نذر و نیاز کردم که خدا تو رو بهم بده. اونقدر با دل شکسته گریه  کردم و تو رو از خدا طلبیدم که با توجه به شناختی که ازش دارم که چقدر مهربون و با کرامت هست دیگه باورم شده بود ایندفعه حتما تو رو به...
20 فروردين 1391

امید دوباره

به نام خدا سلام خوبی گلم؟ شرمنده ام می دونم که خیلی در حقت کوتاهی می کنم. باید بیشتر از این برات وقت بزارم. ولی خوب ‏عزیز دلکم باید مامانی رو درک کنی. با این روحیه خراب و مشغولیات زیاد نباید خیلی ازش ‏توقع داشته باشی. فعلا من مثل بیماری هستم که داره دوره نقاهتش رو طی می کنه. دارم ‏به خودم می قبولونم که ممکنه هیچ وقت تو رو نداشته باشم و این واقعا دردآوره. مثل یه زخم ‏بزرگ شمشیر روی قلبم می مونه.‏ ساعتی قبل داشتم با همکارم صحبت می کردم. از دردهامون گفتیم. می دونی اون سیده. ‏برگشت به من گفت می دونی خدا من و تو رو خیلی دوست داره. بهش گفتم کاش اینطور ‏باشه. گفت اصلا شک نکن. بعد برام دلیلهائی آورد که فهمیدم درست می گه....
20 فروردين 1391

بدون عنوان

به نام خدا   سلام گلم. این روزا سرم خیلی خیلی شلوغه. ببخش که سر نزدم. قول می دم به  محض اینکه بتونم بیام که دوباره با هم  اوقات خوشی داشته باشیم. در ضمن حالم زیاد خوب نیست برام دعا کن خوب بشم. همش فشارم پایینه و ضعف دارم می بوسمت خدا نگهدار
26 آذر 1390