مراورید های دلم به پای تو ای دلارامم

بعد از دو ماه غیبت

1391/1/20 12:53
نویسنده : زهور
1,072 بازدید
اشتراک گذاری

 

به نام او که که مهربانترین مهربانان هست و کسی مهربان ترش نیست. به نام او که از مهر بی حدش به من هنوز تو رو به من نداده. و شایدم از مهر بی حدش به تو. دارم پیش خودم فکر می کنم عزیز دلم که تو برای من چه ضرری داری یا من چه ضرری برای تو دارم که خدا ما رو از هم دور نگه داشته. نکنه من مامان بی لیاقتی هستم که خدا تو را از من دریغ کرده؟ و یا اینکه ممکنه تو, دلبندم فردا که بزرگ بشی مامان و بابا رو اذیت کنی؟ و یا اینکه خدا می خواد به واسطه عشق به داشتن تو بهش نزدیک تر بشیم و داشتن تو ما رو ازش دور بکنه؟

 حدود دو ماه هست به دلیل عدم دسترسی به اینترنت توی این کلوب برات درد دل نکردم. حرفهای زیادی برای گفتن دارم که بهت بزنم عزیزم. قلبم و روحم برات پر می کشه .با تمام وجود دوست دارم در آغوش بگیرمت و تنت خوشبوت رو استشمام کنم. خدایا روزی می شه چشمو تو چشاش بدوزم و از صدای خنده هاش روحم رو بنوازه؟

سه روز پیش عید فطر بود. نمی دونی توی شبها و روزهای ماه رمضون چقدر برای اومدنت دعا کردم. ولی از بابات خیلی نارحتم. با اینکه خیلی نی نی دوست داره ولی مثل من از نیومدنت خیلی ناراحت نیست. می گه حتما مصلحتی توش هست. یک روز توی برنامه ماه عسل یه زوج رو نشون داد.  خانم بعد از زایمان بچه اش مبتلا به بیماری ام اس شده و فلج کلی شده بود. بابات برگشت به من گفت شاید مصلحت خدا همینه که به ما بچه نمی ده. تو حاضری بچه داری بشی و بعدش این بلا سرت بیاد؟ منم از اون روز هر وقت دعا می کنم می گم خدایا اگر صلاح می دونی یه بچه صالح و سالم بهمون بده

 از خدا خواستم حالا که تموم ماه رمضون مهمونش بودم. مهمونش رو دست خالی روونه نکنه. تور ازش عیدی خواستم. ولی بازم خدا روم رو زمین انداخت.

چه کار کنم بازم خدا روم رو زمین انداخت. کس دیگه ای رو ندارم برم بهش رو بزنم. خدایا پس به من بگو چکار کنم؟

خدایا به دلیلی که خودت خوب می دونی من نمی تونم هر روز برم زیارت یه امام و اونو واسطه و شفیع قرار بدم که شاید به حرمت اون مراد دل من رو بهم بدی. ولی از اینجا که نشستم تموم اون عزیزات رو واسطه قرار میدم و ازت می خوام به حرمتشون مرادم رو بهم بدی. من کسی غیر از تو ندارم که دست نیاز و التماس براش دراز کنم.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

مامان پریا
12 شهریور 90 11:05
عیـــــــــــــــــــــــــدتون مبارک نماز و روزه هاتــــــــــــون قبول بالاخره چشم ما به جمال تــــــــــون روشن شد
مامان پریا
12 شهریور 90 11:05
به قول خودتون حتماً مصاحتی تو کاره
وگرنه خدایی که این قدر بنده هاشو دوست داره
که نمی خواد اونا رو از خودش برنجونه


سلام خانمی از اینکه مطالب من رو میخونین و نظر می دین خیلی متشکرم. باعث تشویق من هستید. ممکنه بیشتر با هم دیگه آشنا بشیم؟

مامان عرشیا
12 شهریور 90 12:37
خدای مهربون امید زهور مهربون رو ناامید نکن و دست خالیش نزار. آمیننننننننننننننننننننن
ELA
30 مهر 90 10:40
زهور جان اشك تو چشمام جمع شد:کس دیگه ای رو ندارم برم بهش رو بزنم. خدایا پس به من بگو چکار کنم؟ خيلي با احساسي